يك دسته از آيات داريم كه مؤمنين را مدح مىكند بر اين كه در مقابل سختيهايى كه، بخصوص از ناحيه كفار، متوجه آنها مىشود صبورند، در آيه 186 سوره آل عمران مىفرمايد: «لتبلون فى اموالكم و انفسكم ولتسمعن من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و من الذين اشركوا اذى كثيرا» خداوند متعال در اين آيه چند دسته از حقوق را ذكر كرده است: «لتبلون فى اموالكم و انفسكم ولتسمعن اذى كثيرا» شما نسبتبه اموالتان و جانتان و اعراضتان در معرض آزمايش هستيد و به بلاها و سختيهايى مبتلا مىشويد و بخصوص از ناحيه كفار چه اهل كتاب و چه مشركين ايذاهاى لفظى به شما زياد مىشود . «ولتسمعن من الذين اوتواالكتاب من قبلكم و من الذين اشركوا اذى كثيرا» مسخرهتان مىكنند، توهين مىكنند، بدگويى مىكنند، فحش مىدهند، شما در معرض اين اذيتهاييد . «و ان تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الامور» اگر در مقابل سختيهايى كه متوجه جان و مال و شخصيت و عرضتان مىشود شكيبا باشيد اين از امور بسيار ارزشمندى است . پيداست كه آيه تشويق مىكند مؤمنين را به اينكه در مقابل اين گونه سختيها و اذيتها خويشتندار باشند و از كوره در نروند .
از طرف ديگر كسانى را كه وقتى اذيتى از دشمنانشان مىبينند حالت انفعالى پيدا مىكنند و سست مىشوند مذمت مىكند، در آيه 10 از سوره عنكبوت مىفرمايد: «و من الناس من يقول آمنا بالله فاذا اوذى فى الله جعل فتنة الناس كعذاب الله» بعضى از مردم، افراد ضعيف النفس و زبونىاند، مىگويند ايمان آورديم . اين تعبير «يقول آمنا بالله» نشان مىدهد كه آنان يك كار سطحى انجام مىدهند و چنان نيست كه واقعا تحقيق كرده باشند و تصميمى سنجيده گرفته باشند بلكه مصلحتخودشان را در اين مىبينند و اگر منكر و منافق هم نباشند ولى ايمانشان عمقى ندارد . «فاذا اوذى فى الله» وقتى ايمان آورد ممكن است از ناحيه دشمنان مسلمين مورد ايذا قرار بگيرد . «فاذا اوذى فى الله جعل فتنة الناس كعذاب الله» اين فتنهاى كه از ناحيه مردم متوجه او مىشود و مورد ايذا قرار مىگيرد مثل عذاب خدا تلقى مىكند; يعنى آن طور كه بايد از عذاب خدا بترسد از ايذا مردم فرار مىكند و نمىتواند تحمل كند، ولى اگر ايذايى در كار نبود و مؤمنين به پيروزيهايى رسيدند مىگويد ما هم جزو شما بوديم . «و لئن جاء نصر من ربك ليقولن انا كنا معكم» ما گفتيم ايمان داريم و با شما هستيم پس ما هم در اين پيروزى شما سهيم و شريكيم . «او ليس الله باعلم بما فى صدور العالمين» اينان چه كسى را گول مىزنند؟ آيا خدا آگاهتر نيستبه اين كه در سينههاى مردم چيست؟
از اين آيه شريفه پيداست كه مؤمن بايد طورى باشد كه ايذاهاى در راه خدا را تحمل بكند و طورى نباشد كه ايذاى مردم را مثل عذاب خدا تلقى بكند، اين روح صبر و شكيبايى و خويشتندارى، ارزش بزرگى است كه انسان مىبايستبه دست آورد .
يك سلسله آياتى داريم كه مؤمنين وقتى با اهل معصيت و مرتكبين گناه مواجه مىشوند بايد چگونه رفتار كنند; از جمله در سوره فرقان آيه 72 در وصف عبادالرحمن مىفرمايد: «و اذا مروا باللغو مروا كراما» معناى متعارف «لغو» ، كار پوچ و بيهوده و بىفايده است ولى مفسرين تصريح فرمودهاند كه لغو در اين جا شامل معاصى هم مىشود . تعبير آيه شريفه اين است كه «اذا مروا باللغو» اين خود نشان مىدهد كه عبادالرحمن خودشان اهل لغو نيستند و ممكن است، بطور اتفاقى با عمل لغو و يا با كسانى كه اهل لغوند، مواجه بشوند; مثلا كسى براى ديدن دوستش به منزل او آمد وقتى وارد شد ديد مجلس لهوى برپاست . عبادالرحمن وقتى با اهل لغو مواجه مىشوند يا در كوچه و بازار يا در مجالس و مجامعى با لغو برخورد مىكنند «مروا كراما» از ايشان كريمانه و بزرگوارانه مىگذرند .
اجمالا از اين آيه شريفه استفاده مىشود كه نسبتبه اهل معصيتيا كسانى كه مرتكب كارهاى غير اخلاقى مىشوند بايد برخورد كريمانه و بزرگوارانه كرد . گاهى هست كه يك فرد با گروهى كه مشغول معصيتى هستند روبه رو مىشود و اگر بخواهد با ايشان كلنجار برود بر تعصبشان افزوده مىشود و بيشتر لجاجت مىكنند و چارهاى ندارد جز اين كه فقط خودش را بيابد كه آلودگى پيدا نكند و لذا بعضى از مفسران فرمودهاند كه منظور از اين مرور كريمانه اين است كه دامن خودش را جمع كند كه به اين گناهان و آلودگيها مبتلا نشود . ولى ممكن است كه معناى «مروا كراما» بيش از اين باشد، زيرا گاهى زمينه مساعدى هست كه آنها را موعظه و ارشاد كند . اين هم يك رفتار كريمانهاى است و حتى گاهى ممكن است مراتب ديگرى از امربه معروف و نهى از منكر را اجرا بكند . عمده اين است كه شخص رفتار صحيح و شايستهاى داشته باشد و رفتارش طورى نباشد كه آنها را به گناه تشويق بكند يا لجوج بكند و يا اين كه برخورد نامطلوبى با آنها داشته باشد .
آيات ديگرى هست كه شايد بتوانند مفاد اين آيه را كمى روشنتر كنند، در همين سوره شريفه در آيه 63 مىفرمايد: «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» در اوصاف عبادالرحمن است كه وقتى با اهل جهالت - يعنى كسانى كه جهلشان منشا رفتارهاى جاهلانهاى مىشود و از جمله در سخن گفتن با مؤمنين سخنان جاهلانهاى مىگويند - مواجه مىشوند، عكس العملشان اين است كه كلامى سليمانه مىگويند: «قالوا سلاما» منظور سلام لفظى نيست كه اگر كسى به او فحش بدهد در جواب بگويد «سلام» منظور كلام سالم و برخورد سالم است اما روشن نيست كه چگونه جوابى مىتواند جواب سالمى باشد .
شايد از آيه ديگرى بتوانيم توضيح بيشترى استفاده كنيم و آن آيه 55 سوره قصص است كه مىفرمايد: «و اذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه و قالوا لنا اعمالنا و لكم اعمالكم سلام عليكم لانبتغى الجاهلين» در اوصاف مؤمنين است كه وقتى سخن لغوى مىشنوند (مقايسه كنيد با «اذا خاطبهم الجاهلون» در آيه قبلى) اعراض مىكنند و به آن دامن نمىزنند . توجه داشته باشيد كه مىفرمايد «از آن سخن اعراض مىكنند» نه «از آن شخص» ، و به ايشان مىگويند: ما رفتارى داريم براى خودمان و شما هم رفتارى داريد براى خودتان; يعنى ما با شما در رفتارتان شريك نمىشويم، ما اهل اين كارهايى كه شما مىكنيد و اين سخنانى كه مىگوييد نيستيم، ما مشى ديگرى داريم «سلام عليكم» ، اين سلام ممكن است در مقام وداع و جدا شدن از آنان باشد و ممكن است كنايه از گفتار و رفتار مسالمت آميز و تامين دادن باشد; يعنى ما در مقام اذيتشما نيستيم . «لانبتغى الجاهلين» و از جمله در تفسير الميزان فرمودهاند كه منظور لسان حال است نه اين كه اين جمله را به زبان بياورند چون خود اين تعبير، نوعى بدگويى است، يعنى برخوردى كه مىكنند طورى است كه اين برداشت از آن مىشود كه ما با شما كه جاهل هستيد كارى نداريم و با شما همراه و همگام نمىشويم .
حاصل آن كه عبادالرحمن اين وصف را دارند كه هنگام برخورد با نابخردان عمل جاهلانهاى انجام نمىدهند، اگر آنان يك حرف پوچ و جاهلانهاى زدند اينها برنمىگردند آن حرف را تكرار كنند بلكه گفتار و رفتار ايشان متين و بزرگوارانه است .
از اين آيات چند نكته استفاده مىشود: يكى اين كه خود شخص با جاهلان همكارى و همگامى نداشته باشد و در جمعشان شركت نكند بلكه بزرگوارانه بگذرد . ديگر آن كه كارى نكند كه فتنه بزرگترى ايجاد بشود يا آنان لجوجتر شوند و بيشتر به كار خودشان اصرار ورزند و يا مفسده ديگرى به وجود بيايد . و نكته سوم آن كه سخن جاهلانه و مسخره و توهينآميز ايشان را با سخن عاقلانه و متين و برخورد سالم پاسخ بدهد . اما آيا معنايش اين است كه امر به معروف هم نكنيد و اگر موقعيت ايجاب مىكند موعظه و راهنمايى هم نكنيد؟ آيه در چنين مقامى نيست .
بعضى از فرقههاى متصوفه از اين آيات چنين برداشتهايى مىكنند كه مؤمن نبايد كارى به اهل معصيت داشته باشد و اگر با ايشان برخورد كرد سلام و عليكى بكند و بگذرد و بدين ترتيب شانه از زير بار تكليف واجب امر به معروف و نهى از منكر تهى مىكنند بايد توجه داشته باشيم كه اين آيات در چنين مقامى نيست و آيات امر به معروف و نهى از منكر با اين آيات نسخ نشده است .
يك دسته از آيات داريم كه مىفرمايد شما با كار خوب، جلو بد را بگيريد; يكى آيه 96 سوره مؤمنون است: «ادفع بالتى هى احسن السيئه» جلو كار بد ديگران را با كار خوب بگيريد . و در آيه 52 سوره قصص در وصف مؤمنين مىفرمايد: «و يدرئون بالحسنة السيئة» ، «درء» هم به همان معناى دفع است . مؤمنين كسانىاند كه كار بد را با كار خوب «درء» و جلوگيرى مىكنند . و در سوره فصلت آيات 34 و 35 مىفرمايد: «و لاتستوى الحسنة و لاالسيئة ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بينك و بينه عداوة كانه ولى حميم × و ما يلقيها الا الذين صبروا و ما يلقيها الا ذو حظ عظيم» اين آيه كاملا گويا و روشنگر آيات قبلى است كه چرا اين دستور داده شده و چه فوايدى دارد . مىفرمايد: به نحو احسن جلو سيئه را بگيريد . جلو سيئه گرفتن راههاى مختلفى دارد ممكن استبا خشونت جلو آن را بگيريد ولى شما سعى كنيد كه به صورت احسن جلو سيئه را بگيريد; يعنى با انجام دادن كار خوب چنان كه در دو آيه ديگر ذكر شده بود و نكتهاش اين است كه كسى كه در مقام ايذاى شما باشد اگر رفتار صميمانه و دوستانهاى از شما ببيند كم كم تحت تاثير رفتار شما قرار مىگيرد و اين چيزى است كه نمونههاى فراوانى در رفتار ائمه معصومينعليهم السلام و اولياى خدا دارد كه خوانده و شنيدهايد . اين مساله خيلى مهمى است كه انسان براى تربيت ديگران سعى كند از اين راه وارد بشود و به جاى اين كه خشك برخورد بكند كه اين شخص مرتكب گناه شده من هم بايد امر به معروفش بكنم و مثلا يك سيلى هم به گوشش بزند و به او فحش بدهد كه چرا مرتكب گناه شدى و چه بسا اين رفتار بهانهاى باشد براى انتقامگيرى خودش، سعى كند او را اصلاح كند و نه تنها او را اذيت نكند بلكه رفتار دوستانهاى هم با او داشته باشد . «فاذا الذى بينك و بينه عداوة كانه ولى حميم» در اين صورت او دوست صميمى براى شما خواهد شد .
اما اين كار مشكلى است و همه كس قدرت ندارد كه اين كار را انجام بدهند . براى اين كه انسان بتواند چنين كارى را بكند بايد اهل صبر باشد تمرين كرده باشد شكيبا باشد سختيها را تحمل بكند تا بتواند خودش را در مقابل ايذا و اهانت كنترل كند و درصدد اصلاح طرف بربيايد به اين صورت كه رفتار خوبى با او انجام دهد او را از كارش منفعل و خجل كند «و ما يلقيها الا ذو حظ عظيم» كسانى چنين رفتارى را تلقى مىكنند كه داراى بهرهاى بزرگ باشند و اين كار ارزش اخلاقى خيلى زيادى دارد .
يك دسته از آيات هست كه مطلقا از عفو و صفح تعريف كرده و تشويق فرموده كه از گناه ديگران صرف نظر كنيد . از جمله آيه 237 سوره بقره مىفرمايد: «و ان تعفوا اقرب للتقوى» و درآيه 134 سوره آلعمران مىفرمايد: «والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس» مدح كسانى است كه خشم خودشان را فرو مىخورند و از ديگران عفو مىكنند و در آيه 149 سوره نساء مىفرمايد: «ان تبدوا خيرا او تخفوه او تعفوا عن سوء فان الله كان عفوا قديرا» اگر شما يك كار خوبى را علنا انجام بدهيد يا مخفيانه انجام بدهيد و يا از كار بدى عفو كنيد . در واقع شما صفتى از صفات الهى را در خودتان تحقق بخشيدهايد براى اين كه خدا عفو قدير است و با اين كه قدرت دارد عفو مىكند . اين يكى از مدحهاى بسيار رساست كه قرآن كريم از افعال اخلاقى و ارزشى مىفرمايد و شايد از اين گونه آيات است كه مضمون «تخلقوا باخلاق الله» گرفته شده است .
در آيه 126 سوره نحل ابتدا مىفرمايد اگر شما مورد ايذايى قرار گرفتيد مىتوانيد مقابله به مثل كنيد و در همان حدى كه به شما اذيت كردهاند شما هم قصاص كنيد «و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به» بعد مىفرمايد: «و لئن صبرتم لهو خير للصابرين» اما اگر صبر كنيد و صرف نظر كنيد براى شكيبايان بهتر است . و در آيه 22 سوره نور مىفرمايد: «وليعفوا وليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم و الله غفور رحيم» مؤمنين بايد اهل عفو و صفح باشند مگر دوست نمىداريد كه خدا شما را ببخشد . اين لسان ديگرى استيعنى همان طور كه شما اين توقع را داريد كه خدا از گناهانتان صرف نظر كند شما هم بايد از گناه ديگران صرف نظر كنيد . و اين يك رابطه مهمى است كه قرآن كريم به آن توجه داده است كه بسيارى از رفتارهايى كه در آخرت با انسان مىشود نتيجه رفتارهايى است كه انسان در دنيا با ديگران داشته است; مثلا كسى كه در حسابش نسبتبه ديگران سختگير باشد خدا هم در روز قيامت نسبتبه او سخت مىگيرد، اما كسانى كه سهلگير هستند و در معامله و حسابهاى مالى و چيزهاى ديگر سختگيرى نمىكنند خدا هم در روز قيامتحساب را از آنها سهل مىگيرد . و همين طور كسانى كه در دنيا از ديگران مىگذرند و عفو مىكنند خدا هم در روز قيامت از گناه ايشان چشمپوشى خواهد كرد .
در آيه 40 سوره شورى مىفرمايد: «و جزاء سيئة سيئة مثلها» اين نظير «و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به» است . اگر كسى كار بدى كرد شما هم مىتوانيد كار بدى نسبتبه او به همان اندازه انجام بدهيد البته اين كار بدى كه شما انجام مىدهيد بد اخلاقى نخواهد بود سيئه بودنش به اعتبار اين است كه براى آن طرف ناخوشايند است و اذيتى به او مىرساند . بعد مىفرمايد: «فمن عفى واصلح فاجره على الله» اگر عفو بكنيد و كار شايسته انجام بدهيد اجرتان بر خداست .
باز در آيه 43 همين سوره مىفرمايد: «و لمن صبر و غفر ان ذلك من عزم الامور» شكيبايى و بخشش از كارهاى بسيار ارزشمند است . و در آيه 37 همين سوره در وصف مؤمنين مىفرمايد: «و اذا ما غضبوا هم يغفرون» وقتى خشمگين مىشوند، مىبخشند و صرف نظر مىكنند . و در آيه14 سوره تغابن مىفرمايد: «و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحيم» اين آيه در مورد برخورد با نزديكان است و قبل از آن مىفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا ان من ازواجكم و اولادكم عدوا لكم فاحذروهم و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحيم» در ابتداى ظهور اسلام كه يك عده مسلمان شده بودند مسلمانان و كفار با هم آميخته بودند . اين سوره از سورههاى مكى است و ناظر به وضعى است كه مسلمانان در آن زمان داشتند; مثلا پدرى ايمان آورده بود ولى فرزندش هنوز كافر بود يا همسرش هنوز كافر بود، يا بالعكس زنى ايمان آورده بود و شوهرش و بچههايش كافر بودند، يا پسرى ايمان آورده بود و پدر و مادرش كافر بودند و با هم معاشرت داشتند، طبعا در چنين جوى كه ارزشهاى متناقض حاكم هستبرخوردها هم زياد پيش مىآيد و هر كدام سعى مىكنند كه ديگرى را به طرف خودشان بكشانند . فرض كنيد پدر و مادرى مؤمن هستند و بچههايشان كافرند، بچهها مىخواهند اولا پدر و مادر را به طرف خودشان جلب كنند و ثانيا رفتارهايشان ناهماهنگ است آنها مىخواهند مرتكب گناه بشوند; مثلا شرب خمر بكنند و مىخواهند پدر و مادر را هم وادار كنند كه با آنان شريك بشوند يا ماكولات حرامى را تناول كنند و گاهى عواطف پدر و مادر موجب اين مىشود كه دل فرزندانشان را نشكنند در چنين جوى تاثير و تاثر از ناحيه پدر و مادر و فرزند يا شوهر و همسر يا ساير نزديكان خيلى زياد است اين است كه مؤمن خيلى بايد مواظب خودش باشد كه تحت تاثير واقع نشود .
مىفرمايد: «ان من ازواجكم و اولادكم عدوا لكم فاحذروهم» خودتان را بپاييد و مواظف باشيد كه آنها روى شما اثر نگذارند و شما را به معصيتيا كفر نكشانند . مساله ديگر اين است كه وقتى شما بخواهيد خودتان را در مقابل ايشان حفظ كنيد مسائلى پيش مىآيد و ممكن استبرخوردهاى خشنى پيش بيايد و آنان به شما توهين يا بىادبى كنند و رفتار نادرستى انجام بدهند، در مقابل اينگونه رفتارها بايد خويشتن دارى كنيد و آرام برخورد كنيد .
در اينجا سه لفظ داريم در آيات ديگرى هم عفو و صفح با هم ذكر شده است در مقام فرق بين آنها گفته شده كه هر كدام از معناى قبلىاش كاملتر است; صفح، عفو كاملترى است و غفران از آن هم كاملتر است . براى تقريب به ذهن مىتوان چنين تصور كنيم: اگر كسى به انسان ظلم بكند مثلا به او سيلى بزند يك وقت است كه به جاى يك سيلى دو سيلى به وى مىزند اين ظلم است و مذموم، و گاهى است كه قصاص و مقابله به مثل مىكند اين كار، عيبى ندارد ولى كار اخلاقى هم انجام نداده است و يك وقت است كه صرف نظر مىكند و او را نمىزند .
اما ترك قصاص صورتهاى مختلفى دارد: گاهى او را نمىزند ولى ملامتش مىكند و با ترش رويى با او برخورد مىكند اين عفو است ولى صفح نيست، صفح اين است كه رفتار تندى هم با او نداشته باشد با ملايمتبا او برخورد بكند ولى ممكن استباز ته دلش كدورت داشته باشد و از او ناراحتباشد . غفران آن است كه حتى در دلش هم كدورت نداشته باشد و با او مثل يك دوست صميمى برخورد كند و اصلا به رويش نياورد كه تو چنين كارى كردهاى و در دلش هم نسبتبه او كدورتى نداشته باشد . اين نهايت گذشت و آقايى است و مؤمن بايد سعى كند كه چنين باشد; يعنى اولا قصاص نكند (عفو) ثانيا صفح داشته باشد و برخوردش برخورد ملايمى باشد و ثالثا در دلش هم نسبتبه او كدورتى نداشته باشد . اين از نظر خودسازى خيلى اهميت دارد، چون مواردى هست كه عملا انسان مىتواند خودش را كنترل بكند ولى ته دلش كدورت دارد و همين كم كم موجب حقد و كينهتوزى مىشود .
يكى ديگر از آيات عفو و صفح، آيه 109 سوره بقره است كه درباره كفار و يهود مىباشد: «ود كثير من اهل الكتاب لو يردونكم من بعد ايمانكم كفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبين لهم الحق» صدر اين آيه را يك بار ديگر هنگام بحث درباره حسد ذكر كرديم به دنبال آن مىفرمايد: «فاعفوا واصفحوا حتى ياتى الله بامره» آنها تلاش مىكنند كه شما را دوباره كافر كنند ولى شما از اين كار ايشان فعلا چشم پوشى كنيد «فاعفوا واصفحوا حتى ياتى الله بامره» .
احتمال دارد كه مضمون اين جمله بر يكى از اقسام عفو منطبق شود كه آن را «عفو تاكتيكى» ناميديم، زيرا نمىفرمايد مطلقا صرف نظر بكنيد بلكه جمله «حتى ياتى الله بامره» اشاره دارد به اين كه يك وقت فرمان خدا صادر مىشود كه به ايشان حمله كنيد . اين چشم پوشى مربوط بود به يك زمان خاص و شرايط خاص، و در آن وقت اين كار مطلوب بود ولى وقتى مؤمنين قدرت پيدا كردند فرمان مبارزه با كفار صادر شد .
درباره عفو و گذشت نكاتى هست كه به اختصار اشاره مىكنيم: يكى اين كه كسانى كه عفو مىكنند بايد مواظب باشند كه ارزش اين كار خود را ضايع نكنند، ممكن است كسى عفو بكند ولى بعد منتبگذارد و ارزش و پاداش كار خود را از بين ببرد، در آيه 176 سوره بقره بعد از ذكر قصاص مىفرمايد: «فمن عفى له من اخيه شىء فاتباع بالمعروف و اداء اليه باحسان» اگر كسى از حق خودش صرف نظر كرد و ديهاى را بخشيد يا قصاصى را بخشيد بايد آن را با احسان دنبال كند نه اين كه بعد اذيتش كند و بر او منتبگذارد نظير منت گذاشتن در صدقه كه موجب حبط آن مىشود .
نكته ديگر مربوط به رهبران جامعه نسبتبه مردم است، چند آيه درباره پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم هست كه خطاب به آن حضرت مىفرمايد: از مردم صرف نظر بكن مانند آيات 159 سوره آل عمران و 13 سوره مائده . از اين آيات مىتوانيم استيناس بكنيم كه كسانى كه داراى مقام اجتماعىاند نسبتبه كسانى كه به آنها مراجعه مىكنند بايد خيلى شرح صدر داشته باشند و شكيبا باشند . طبعا مراجعين ناراحتيهايى دارند و گاهى هم حرفهاى نامربوطى مىزنند ولى كسانى كه شاغل مقامى هستند بايد با نرمى با ايشان برخورد كنند و خشونتبه خرج ندهند .
و بالاخره مطلب ديگرى است درباره رفتار غيراخلاقى كه بر اساس دشمنى با مكتب و دين انجام مىگيرد و در برابر آن بايد موضعى را اتخاذ كرد كه به نفع دين و اهداف اسلام باشد و در اينجا فرصت تفصيل نيست .
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»